////////
ஜ۩۞۩ஜدختــــر زمــــستانஜ۩۞۩ஜ
دیگــر عشــق را باور نمــی کنم! ایــن واژهـ را بــ ِ لجــن کشیــده ایــد


 

دیدمش از دور که می رفت
اشک سردی تو چشاش بود
اون نمی خواست بره اما...
زنجیر اجبار باهاش بود
می شنیدم هق هقش رو
که می گفت تا فردا بدرود
لحظه هایی تلخ بود، اما...
دل من منتظرش بود
به سلامت ای همه کس
می دونم که برمی گردی
می دونم دلت همین جاست
از دلم سفر نکردی...
خیلی زود رفت لب جاده
اما من اونو میدیدم
خداحافظ گفتنش رو
خیلی روشن می شنیدم
چند قدم مونده به بودن
ذره ای نزدیک تر از من
سر وعدمون نشستن
بغض سردم نعره می زد
خداحافظ عشق رویا
می مونم تا برگردی
روی نیمکت لب دریا


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب:, | | F!Re G!rL |